جدول جو
جدول جو

معنی علی بن عبدالله - جستجوی لغت در جدول جو

علی بن عبدالله
(عَ)
ابن عبدالله بن ابی الحسن اردبیلی تبریزی شافعی، ملقّب به تاج الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی تبریزی شود
ابن عبدالله بن طیب جزائری، ملقّب به زین الدین و مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن قلال. رجوع به علی جزائری شود
ابن عبدالله بن حرث بن رحضه بن عامر بن رواحه بن حجر بن مصیص بن عامر بن لؤی قرشی عامری. رجوع به علی عامری شود
ابن عبدالله بن محمد بن عبدالملک بن یحیی بن ابراهیم حمیری کتامی فاسی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قطان شود
ابن عبدالله بن شیخ بن عبدالله بن شیخ بن عبدالله عیدروس، مشهور به زین العابدین. رجوع به علی زین العابدین شود
ابن عبدالله بن علی بن عبدالله بن احمد قزوینی، ملقّب به تاج الدین و مکنّی به ابوتراب. رجوع به علی قزوینی شود
ابن عبدالله بن ابراهیم بن محمد انصاری مالکی، مشهور به متیطی و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی متیطی شود
ابن عبدالله سفطی مصری مالکی مشهور به وراق و ملقّب به نورالدین، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی وراق شود
ابن عبدالله بن حسن بن جهضم همدانی مکی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن جهضم. رجوع به علی همدانی شود
ابن عبدالله بن محمد بن عبدالباقی بن ابی جرادۀ عقیلی انطاکی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی عقیلی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ)
ابن عبدالله. تابعی بود. (منتهی الارب). در تاریخ اسلام، تابعی به کسی گفته می شود که از نسل دوم مسلمانان بوده و صحابی پیامبر اسلام را درک کرده ولی خود مستقیماً پیامبر را ندیده است. تابعین با آنکه پیامبر را ندیدند، اما با صحابه ارتباط مستقیم داشته و از آن ها علم، حدیث، و سنت را فراگرفتند. این افراد نقش بسیار مهمی در انتقال میراث دینی و فرهنگی اسلام به نسل های بعد داشتند و بسیاری از بزرگان فقه، تفسیر و حدیث از میان تابعین برخاسته اند.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ هَِ رَ)
ابن عبدالله بن محمد بن هیصم هروی. او عالم و ادیب و شاعر بود و پیش از سال 280 هجری قمری می زیست. وی به بغداد رفت و در آنجا از عثمان بن سعید دارمی حدیث روایت کرد و ابواحمد غطریفی جرجانی از وی روایت دارد. او راست: 1- تصفیهالقلوب. 2- دیوان شعر. 3- عقودالجواهر. 4- مفتاح البلاغه. 5- النکت. 6- نهج الرشاد. (از معجم المؤلفین از الوافی صفدی ج 12 ص 91 و تاریخ بغداد خطیب بغدادی ج 13 ص 5 و معجم الادباء یاقوت ج 13 ص 277 و اعیان الشیعۀ عاملی ج 41 ص 341 و هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 697)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نَ جَ)
ابن عبدالله بن محمد بن احمد بن مظفر نجفی. وی فقیه و اصولی بود و در حدود سال 1316 هجری قمری در نجف درگذشت در حالیکه سن او در حدود 60 سال بود. او را تألیفاتی در فقه است که از آنجمله است: 1- اراجیزی در فقه و اصول. 2- حاشیه بر رسائل شیخ مرتضی. و نیز او رااشعاری است. (از اعیان الشیعۀ عاملی ج 5 ص 345)
حسینی اشراباذی شیعی. ملقب به شرف الدین. وی در سال 965 هجری قمری در قید حیات بود. او راست: 1- تأویل الاّیات الباهره فی فضل العتره الطاهره. 2- الفروسیه فی شرح الجعفریه. 3- الکنز الجامع للفوائد النافعه. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ لِ)
ابن عبدالله بن خلف بن محمد بن عبدالرحمان بن عبدالملک انصاری مالکی. مشهور به ابن نعمه و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی انصاری شود
ابن عبدالله بن علی نطوبسی قاهری ازهری ضریر مالکی سنهوری. ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی سنهوری شود
ابن عبدالله سفطی مصری مالکی، مشهور به وراق و ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی وراق شود
ابن عبدالله بن ابراهیم بن محمد انصاری مالکی. مشهور به متیطی و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی متیطی شود
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
علی بن عبدالله بن رفاعه. از محدثان و از مردم مدینه است. وی از ربیع بن سعید روایت کند و یحیی بن سعید انصاری از او روایت دارد. (انساب سمعانی). محدّث در علوم اسلامی به کسی گفته می شود که علاوه بر نقل حدیث، علم رجال، علم درایه، و فنون بررسی سند و متن حدیث را به خوبی می داند. این افراد در طول قرون اولیه اسلام، پایه گذاران نظام حدیثی بودند و با دسته بندی راویان، ایجاد شاخص های اعتماد و تفکیک احادیث صحیح از جعلی، علوم اسلامی را از تحریف حفظ کردند. وجود محدث در هر نسل نشانه پویایی دین اسلام بود.
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن عبدالله عبسی، مکنّی به ابوعاصم. از روات حدیث بود و ثوروی و ابوادریس از وی روایت کنند. و رجوع به ابوعاصم عبسی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن عبدالله بن احمد زیدی ملقّب به منصور. از بنی قاسم و از نوادگان الهادی الی الحق. امام زیدی یمن. رجوع به علی زیدی (ابن عبدالله بن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن عبدالله بن عمرو، مکنّی به ابوالحسن. از علمای متقدم قرن پنجم هجری، یعنی عصری که مافروخی در آن میزیست. و نام او در ’محاسن اصفهان’ آمده است. اما در ترجمه محاسن اصفهان نام او به صورت ’علی عبدالله عمر’ ذکر شده است. (از محاسن اصفهان مافروخی ص 29) و رجوع به ترجمه محاسن اصفهان آوی ص 122 شود
ابن عبدالله ، مکنّی به ابوالحسن. تابعی است. نیز رجوع به ابوالحسن (علی بن...) شود. در ’منتهی الارب’ آمده است که: ’علی بن عبدالله ’ از محدثان است
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن عبدالله بن عباس، مکنّی به ابوالحسن و ابومحمد و مشهور به ابوالاملاک و ملقّب به ذوالثفنات. وی جد خلفای عباسی بود و در سال 40 هجری قمری متولد شد. او نیز مانند سید سجاد زین العابدین علی بن الحسین علیهم االسلام، ملقّب به ذوالثفنات است. و او را پنج صد درخت زیتون بود و هر روز زیرهر درخت دو رکعت نماز می گذاشت. (از یادداشت دهخدا). در ’منتهی الارب’ آمده است که: ’علی بن عبدالله بن عباس’ تابعی است. رجوع به ابوالاملاک و ذوالثفنات و نیز رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 14، 177، 182 و 193 شود
لغت نامه دهخدا
ابن علی بن عبدالله بن عباس. عم ابوالعباس سفاح اولین خلیفۀ عباسی است. در تاریخ 132 هجری قمری در اثر تعقیب مروان حماد بهمراهی برادر خود در کوفه پنهان شده بود و وقتی که برادرزادۀ او بمسند خلافت نشست وی را بولایت فارس، اهواز و موصل منصوب کردند و چون نوبت خلافت بمنصور رسید مدتی از وی روگردان بود ولی بعدها والیگری کوفه را بعهدۀ اوواگذار کرد و آخر مهدی خلیفه او را معزول کرد. (قاموس الاعلام ترکی). نام وی بر مسکوکات عهد ابوالعباس عبدالله السفاح خلیفه ثبت است. (النقود العربیه ص 123)
لغت نامه دهخدا
حسن بن عبدالله. اوراست: شرح ابیات کتاب ایضاح ابوعلی فارسی در نحو
لغت نامه دهخدا
ابن علی بن عبدالله بن العباس بن عبدالمطلب. پدر سفاح و منصور خلیفۀ عباسی است. در سال 98 هجری قمری در شام ابوهاشم فرزند محمد حنفیه با وی بیعت کرد و او را گفت خلافت در تو و اولاد تو خواهد بودو کتب خویش بدو داد و شیعه به او متمایل شدند. چون محمد را به شام مرگ دررسید فرزند خویش ابراهیم امام را جانشین ساخت. ولادت محمد به سال شصتم هجری بود. ابن حمدون در تذکره آرد که ولادت محمد به سال 62 هجری قمریبود و به سال 126 هجری قمری بمرد و برخی 122 گفته اند و در این سال مهدی بن ابی جعفر منصور پدر هارون در ’شراه’ متولد شد و گفته اند در 125 هجری قمری بود. طبری درتاریخ گوید محمد بن علی در مستهل ذوالقعده سال 126 بسن شصت وسه سالگی بمرد. و نیز در تاریخ سال 98 هجری قمری گوید ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفیه بر سلیمان بن عبدالملک بن مروان درآمد سلیمان وی را اکرام کرد و ابوهاشم به فلسطین رفت. وی کسی را فرستاد تا بر سر راه او نشست و شیری مسموم بخورد او داد، چون ابوهاشم احساس مرگ بکرد به محمد بن علی بن عبدالله بن عباس گفت که خلافت با فرزند او عبدالله بن الحارثیه (یعنی سفاح) است و کتب دعات به وی سپرد و او را برآنچه در حمیمه میکرد واقف ساخت. طبری از ابراهیم بن امام نام نمی برد و همه مورخین متفقند بر ابراهیم، جز آنکه کار او نگرفت و امر او پایان نیافت. (وفیات الاعیان ج 2 ص 27 و 28)
لغت نامه دهخدا